من همیشه در خوشیهایم به دوستان و خانوداه شیرینی دادهام و فکر میکنم کسی که چیزی بهدست میآورد و شاد میشود چرا دیگران را شاد نکند. یک جوری مثل شریک کردن دیگران در شادیات میماند. بارها پیش آمده که در موفقیت دوستی گفتهام که کی شیرینی میدی و جوابهای نامطلوبی شنیدهام. شبیه وقتی شما شیرینی بدی!، وقت گل نی!، ای بابا! شیرینی واسه چی؟! و ... . دیگر تصمیم گرفتم از کسی شیرینی نخواهم. جوابها به طرز عجیبی بیادبانه بود، یا دستکم من اینطور فکر میکنم. مدتها بود که شیرینی طلب نکرده بودم تا همین چند ماه پیش که دوستی که اینجا با او آشنا شده بودم، از دانشگاه خوبی پذیرش گرفت و من بعد از تبریک گفتن، ناگهان گفتم شیرینی رو کی بخوریم؟ و این دوست من بدون لحظهای تامل فرمودند برو ته صف خانوم، خیلی ها منتظرن، تو آخری هستی! اصلن فکر نمیکرد که من از جواباش ممکن است خوشم نیاید و من هم چیزی نگفتم. خودم را سرزنش کردم که چرا بعد از این همه سال، یاد شیرینی گرفتن افتادم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر