وقتی که مینویسی، مثل عریان شدن است. رها میشوی و بیپیرایه و حتی بیشتر از آن. البته منظورم از نوشتن نقل قول کردن از بزرگان یا نوشتن حکایتی از مادر ترزا نیست. منظورم دقیقن نوشتن درباره خودت، افکارت، اعتقاداتت و نظراتت در مورد اتفاقهای روزمره است. گاهی دو چهره میشوی؛ یکی آن که حرف میزند و یکی آن که مینویسد. گاهی اینها خیلی از هم دور میشوند. نوشتههایت بیشتر به خود واقعیات شبیهاند. چیزهایی که در برخوردهای روزمرهات نمیگویی. طبیعی هم هست. اما نوشتن، یک جور عجیبی همه چیز را رو میکند. برهنهات میکند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر