جمعه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۹

ترک

هر زنی دست کم یک بار در زندگی اش تصمیم به ترک شریک اش می گیرد، ترک ناگهانی.
من هم زنم.

پنجشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۹

بامیان

وقتی کارتخریب مجسمه های بامیان به پایان رسید، چون کسی که بر سر جسد عزیزی ایستاده باشد، گریستم. حال، زندان بامیان است و شما مجسمه های باشکوه اش. چون آن زمان که تا آخرین لحظه امید داشتم که دست بردارند از آن همه نفرت، نشسته ام به انتظار که چه کسی حادثه ی نابهنگام را زمین گیر خواهد کرد.

دوشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۹

محمد نوری هم رفت

همین سه روز پیش بود که آهنگ های محمد نوری را گوش می کردم. چقدر ترانه چوپان را دوست داشتم. مرا به کودکی هایم می برد. سال رفتن است. انگار همه هنرمندها و شاعران یک جا قراری باهم گذاشته اند. قراری شوم!

رفتنت کی می شود باورم؟