دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

دو سال بعد

امروز "الف" از من پرسید از این که ندانی دو سال دیگر کجا خواهی بود و در چه موقعیتی، اذیت نمی شوی؟ حرفش را با مثالی توضیح داد. نمی دانستم چه بگویم. من همیشه چیزی در ذهنم دارم، مثل دورنمای کار. اما هرگز نقشه دقیق نداشته ام شاید به این خاطر که دقت بیش از حد احتمال شکستم را هم بالا می برد. چون هر گوشه ای از واقعیت که با نقشه دقیق ات نخواند یک حس شکست ایجاد می شود. نکته دیگر این که من گرچه آدم احساساتی هستم اما در برابر اتفاقات غیرمنتظرانه قوی و آرام بوده ام. مثل این که خب حالا که این اتفاق افتاده است، کاری نمی شود کرد بهتر است مراقب باشم بدتر از این نشود! نمی دانم این اخلاق خوبی است یا نه، اما هرچه هست از نظر خودم بد نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر